
در چند سال اخیر، انتظارات از رهبران بازاریابی دگرگون شده است. دیگر صرفاً «مدیریت کمپین» کافی نیست؛ امروز کسبوکارها به رهبری نیاز دارند که بتواند بازاریابی را مستقیماً به رشد درآمد، حفظ مشتری و ارزش طول عمر پیوند بزند. همینجا است که بحث «CMO در برابر CGO» جدی میشود.
چرا این انتخاب مهم است؟
نقش CMO سنتی معمولاً بر برند، کمپین و شاخصهای سطحی متمرکز بوده است؛ اما نقش CGO بازطراحی میکند که بازاریابی چگونه به نتایج مالی، تجربه مشتری و محصول متصل میشود. در شرکتهایی که بهدنبال رشد پایدار هستند، انتخاب رهبر درست تعیین میکند که آیا بازاریابی در «سطح استراتژیک» مینشیند یا به «اجرای تاکتیکی» تقلیل مییابد.

از منظر بازار ایران
در ایران، با محدودیتهای ابزارهای بینالمللی و چرخههای تصمیمگیری متمرکز، تغییر عنوان به «CGO» زمانی معنا دارد که ساختار تیم، شاخصها و همکاری بینوظیفهای نیز دگرگون شود؛ وگرنه تنها یک تغییر ظاهری خواهد بود.
رهبری بازاریابی سختتر از همیشه
یک نکته کلیدی در کوچینگ مدیران بازاریابی: شما ابتدا «مدیر شرکت» هستید و سپس «رهبر واحد بازاریابی». یعنی باید نیازهای کسبوکار را نمایندگی کنید، حتی اگر با ترجیحات تیم یا عادتهای قدیمی در تضاد باشد.
وقتی ریلگذاری درست انجام نشود، اهداف مبهم، KPIهای کماثر و OKRهای گسسته باعث میشود واحد بازاریابی از مسیر نتایج واقعی منحرف شود. در برخی شرکتها حتی عنوان CMO حذف و نقش بازاریابی یک تا دو لایه از مدیرعامل دور میشود؛ نتیجه معمولاً تضعیف نفوذ و کاهش اثرگذاری است.
ورود CGO؛ بازتعریف مأموریت
تغییر عنوان به «Chief Growth Officer» فقط یک برندینگ داخلی نیست؛ بیانیهای است درباره تمرکز بر رشد. دلایل رایج این تغییر:
- بازطراحی نقش و انتظارات: از «بازاریابی» به «رشد».
- روایتسازی تازه برای سرمایهگذاران و هیئتمدیره پیرامون تمرکز بر درآمد.
- یکپارچهسازی تلاشهای بازاریابی، فروش، محصول و تجربه مشتری زیر یک سبد «رشد».
تفاوت «بازاریابی» و «رشد» دقیقاً کجاست؟
در بهترین شرکتها، شکاف بین بازاریابی و رشد یا ناچیز است، یا بهقدری بزرگ که نیازمند بازسازی کامل است. تفاوت در «شیوه عمل» خود را نشان میدهد:
شکاف بزرگ در شیوه اجرا شامل:
- حذف تیمهای جزیرهای و ساخت اسکوادهای بینوظیفهای.
- ترک دفاعگرایی تاریخی و پذیرش آزمایشگری سریع و قابلاندازهگیری.
- اتصال واقعی به محصول، فروش، پشتیبانی و مالی؛ نه صرفاً هماهنگی نمادین.
- گزارشگری هدفمند و روایت دادهمحور از پیوند KPIها با اهداف کسبوکاری.
چرا نقش CGO متفاوت است؟
شکافهای مهارتی
سواد داده، ذهنیت آزمایش و اتصال بیواسطه به درآمد سه ویژگی تمایزبخشاند. CGO باید بتواند داده را شخصاً تحلیل کند، فرضیه بسازد، تست کند و نتایج را به درآمد نسبت دهد.
مالکیت سفر مشتری
CGO مالک چرخه کامل مشتری است؛ از آگاهی تا وفاداری. جابهجایی تمرکز از لید و MQL به ارزش طول عمر مشتری، نرخ نگهداشت و سودآوری واحدی ضروری است.
یکپارچهسازی فناوری
شناخت عمیق از چیدمان ابزارها، اتوماسیون و یکپارچگی داده با محصول و تیمهای مهندسی، نقطه قوت CGO است؛ چیزی که در نقشهای بازاریابی سنتی اغلب پاشنهآشیل بوده است.
تحول در اندازهگیری
مدلسازی انتساب، داشبوردهای بلادرنگ و نگاه سراسری به عملکرد (از برند تا پرفورمنس) استاندارد کار CGO است. توان گفتوگو با تیم اجرایی بر مبنای اعداد، نه داستان، حیاتی است.
مدیریت ذینفعان بیرونی
ارتباط مستقیم با سرمایهگذاران و هیئتمدیره، انتقال شفاف استراتژی و ریسکها، و ترجمه برنامه رشد به زبان مالی از انتظارات نقش CGO است.
CMO و CGO؛ مقایسه فشرده
بُعد | CMO | CGO |
هدف اصلی | ساخت برند و تقاضا | رشد پایدار درآمد و ارزش طول عمر |
شاخصها | دسترسی، تعامل، لید | ARR/MRR، CLV، CAC/LTV، نگهداشت |
شیوه کار | کمپینمحور | آزمایشمحور و محصولمحور |
ساختار تیم | تخصصی و بخشی | بینوظیفهای و اسکوادی |
ارتباطات | گزارشهای دورهای | داشبوردهای لحظهای و روایت دادهمحور |
چالشهای دپارتمان رشد
مسئولیتپذیری «برای همه اعداد» کار سادهای نیست. تبدیل رویکرد بازاریابی به رویکرد رشد نیازمند فرهنگ عملکرد، بازطراحی تاکتیکها و تمرکز تیمی تازه است؛ بهویژه در سازمانهای باتجربه و تیمهای باسابقه.
- ایستایی مسیر شغلی: اگر افراد به سفر رشد وارد نشوند، مسیرشان کند میشود.
- چالش متخصصها: کار یکپارچه برای برخی تخصصها دشوار است؛ یادگیری مهارتهای مجاور ضروری است.
- نقش کلیدی جنرالیستها: پلی میان تیمها و تسهیلگر اتصال اهداف به اجرا.
- گمشدن افراد در انتقال: جابهجایی مدیران و ساختار ممکن است عدهای را بیانگیزه کند؛ برنامه هممسیرسازی لازم است.
- شکاف بین تیمها: تمرکز افراطی بر پرفورمنس میتواند برند و نگهداشت را نادیده بگیرد.
- مسائل فرهنگی: انسانها تغییرگریزند؛ باید تصمیمهای سخت گرفت و شفاف ماند.

مسیر پیشرو: تکامل رهبری بازاریابی
گذار از CMO به CGO فقط تغییر عنوان نیست؛ بازتصور این است که بازاریابی چگونه موتور رشد کسبوکار میشود. رهبران هوشمند با ساخت فرهنگ آزمایش، همراستاسازی OKRها با اهداف درآمدی و ایجاد زبان مشترک بین محصول، فروش، پشتیبانی و مالی، این تغییر را رهبری میکنند.
پرسشهایی برای خودارزیابی رهبران
- آیا همین امروز مانند یک «CGO» عمل میکنید؟
- چقدر در گفتوگوهای درآمدی و سودآوری غوطهورید؟
- آیا میتوانید همسویی بینوظیفهای بسازید و تغییر را پیش ببرید؟
- آیا روی معیارهای فرابخشی که واقعاً اهمیت دارند وسواس مثبت دارید؟
گامهای عملی برای شرکتهای ایرانی
- تعریف دوباره KPI/OKR: اتصال مستقیم هر KPI به هدف کسبوکاری و سنجههای درآمدی.
- ساخت اسکوادهای رشد: ترکیب مارکتینگ، محصول، داده و فروش در یک تیم مأموریتمحور.
- زیرساخت داده: راهاندازی لایه داده یکپارچه و داشبوردهای بلادرنگ؛ حتی با ابزارهای بومی.
- قابلیت آزمایشگری: چرخه تست-یادگیری-تکرار کوتاه، با تعریف واضح فرضیه و معیار موفقیت.
- مدل اقتصادی: سنجش CAC، LTV و دوره بازگشت سرمایه برای هر کانال و هر بخش مشتری.
جمعبندی
آینده از آنِ رهبرانی است که شکاف میان «هنر بازاریابی» و «علم رشد» را پر میکنند. عنوانها تغییر میکنند، اما آنچه میماند توانایی پیوند دادن داستان برند به اعداد درآمد است. اگر امروز قدم بردارید، بازاریابی جایگاه شایسته خود را در میز استراتژی بازمییابد؛ اگر نه، رقبایی با استراتژیهای رشد یکپارچه جلو خواهند افتاد.